لمس نفس هایت ضربان قلبم را
به شماره می اندازد...
تو آرام آرام نفس بکش
من لحظه به لحظه دیوانه ات می شوم...
شاید تو
سکوت میان کلامم باشی ...
شاید تو
هیاهوی قلبم باشی ...
شنیده نمی شوی،
اما من تو را نفس می کشم..
تلفیق شراب و شب و سیب
است نگاهت ...
لبریز خیال های غزل های عجیب
است نگاهت
با جلوه های مهتاب رقیب است نگاهت ...
باید با وسواس بنشینم
و یکی از پیراهن های چهارخانه ات را
که به قلبم نزدیک تر است
انتخاب کنم
بعد بشود خانه ی من...
آخر میدانی؟
من
به صدای قلبِ تو
به عطر تن تو
عـــادت دارم...
چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور ...
دل تو را می خواهد
مدام می گوید به دنبالت بیایم...
و غرور پاهایم را بسته...
تو نترس
جایت امن است!
قربانی این جنگ منم...
من رویایی دارم
رویای من بوسه ایست
وقت خواب
و چشمی که وقت بیداری نگاهم کند
رویای من کوچک نیست!
به اندازه تمام هستی بزرگ است...
یک بوسه و یک چشم!
چیز کمی نیست...
میگویم برو...
نه اینکه دوستت نداشته باشم!
نه اینکه عاشقت نیستم!
نه اینکه نمیخواهمت!
میگویم برو...
چون وقتی خودت هستیو دلت جای دیگریست
بودنت مشکلی را حل نمی کند!
فقط دلتنگ ترم میکند...
دلــم قهـوه تلخ میخواد
نــه بـه تـلخی دوران کودکی...
دلــم قهـوه تلخ میخواد
نـه به تلخی روز هـای پرطراوت رفاقت...
دلـــم قهـوه تلخ میخواد
نه بــه تــلخی روز هــای بـی تـــــــــــو بــودن