همین خنده های ساده توست ...
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها بشم...
لمس نفس هایت ضربان قلبم را
به شماره می اندازد...
تو آرام آرام نفس بکش
من لحظه به لحظه دیوانه ات می شوم...
شاید تو
سکوت میان کلامم باشی ...
شاید تو
هیاهوی قلبم باشی ...
شنیده نمی شوی،
اما من تو را نفس می کشم..
آغوش گرفتن
ترکیب پیچیده ایست
از من و خیال تو
که هر شب مثل سایه
روی دیوار خانه
می افتد
"کامران رسول زاده"
تو باشی
من
قدم به قدم فدایت میشوم
تو باشی
از لحظه های دلتنگی جلو میزنم
به تمام درهای بسته دهن کجی میکنم
به بن بست ها
به خیابان هایی همه با یک نام...
دوست دارم تو باشی و من
نشانی ها را گم کنم
راه خانه را هم ندانم
تا همه بندانند
برای من کم حواس
خانه آنجاست که تو باشی و من!
قدم به قدم فدایت شوم...