شعرهای کوتاه از نادر نادرپور

شعرهای کوتاه از نادر نادرپورگر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود اینك هزار بار ، رها كرده بودمت زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشیدر پیش پای مرگ فدا كرده بودمتهر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید آغوش گرم
نادر نادرپور کیست,بیوگرافی نادر نادرپور,دانلود کتاب های نادر نادرپور,نادر نادرپور PDF,نادر نادرپور پی دی اف,نادر نادرپور ویکی چدیا,گلچین اشعار نادر نادرپور,شعرهای عاشقانه نادر نادرپور,
شعرهای کوتاه از نادر نادرپور

شعرهای کوتاه از نادر نادرپور

گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود
اینك هزار بار ، رها كرده بودمت
زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشی
در پیش پای مرگ فدا كرده بودمت
هر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید
آغوش گرم خویش برویم گشاده ای
دانسته ام كه هر چه كنی جز فریب نیست
اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای
در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب
لیكن هزار جامه بر اندام او كنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب كنی و مرا رام او كنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از امید بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او كنی
تا سر بر آفتاب بسایم كه شاعرم
در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام
دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش
ای زندگی ، دریخ كه چون از تو بگسلم
در آخرین فریب تو جویم پناه خویش نادر نادرپور

 

ای آنکه از دیار من آخر گریختی
چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای
از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال
رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید... نادر نادرپور

 

اه ای خداوند، ای خداوند کریم من
بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن
در من ، کسی چون مست ،چون میخواره میگرید
بیچاره میگرید دلم، بیچاره میگرید
می پرسی آیا از چه خاموشم؟
ای دوست!گر دیگر سخن بر لب نمی رانم
هرگز نشد گفتن فراموشم
در خواب و بیداری
درگفتم،آری... نادر نادرپور

 

اگر روزی کسی از من بپرسد
که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست
من آن دم چشم بر دنیا گشودم
که بار زندگی بر دوش من بود
چو بی دلخواه خویشم آفریدند
مرا کی چاره ای جز زیستن بود؟...
ابلیس ای خدای بدی ها توشاعری!
من بارها به شاعری ات رشک برده ام!
شاعرتویی که این همه شعرآفریده ای!
غافل منم که این همه افسوس خورده ام!
عشق وقمارشعرخدانیست شعرتوست
هرگزکسی به شعرتوبی اعتنا نماند
غیرازخدا که هیچ یک ازاین دو را نخواست
درعشق ودرقمارکسی پارسانماند!...
امااگرتوشعرفراوان سروده ای
ای شعرخدا یکی است
ولی شاهکاراوست
دانم چه شعرها که توگفتی واونگفت
یاازتوبیش گفت ونهان کرده نام را
امااگرخداوتوراپیش هم نهند
آیا توخودکدام پسندی؟
کدام را؟ نادر نادرپور

 

من آن درخت زمستانی ، بر آستان بهارانم
که جز به طعنه نمی خندد، شکوفه بر تن عریانم
زنوشخند سحرگاهان ،خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب
بی پایان،گواه گریه بارانم
شکوه سبز بهاران را،برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد،همیشه خاطر ویرانم...
کجاست باد سحرگاهان ، که در صفای پس از باران
کند به یاد تو ، ای ایران! به بوی خاک تو مهمانم نادر نادرپور

 

خدای جهان سرخوش از آفرینش
مرا ارمغان کرد سازی یگانه
من آن ساز را بر دو زانو نشاندم
سرش را چو کودک فشردم به شانه
دو سیمی که بر سینه اش
بسته دیدم
دو رگ بود از مغز تا دل روانه
به سر پنجه ام هر دو را آزمودم
وز آنها به نوبت شنیدم ترانه
یکی،ناله ای داشت پیوسته غمگین
یکی دیگرش ، نغمه ای شادمانه
یکی خوشتر از خواب در صبح مستی
یکی تلخ، چون بوسه ی تازیانه
من اما دل از ساز خود
برنکندم
که مهری بدو و بم های ناسازگارش
سرودی برانگیختم عاشقانه
سرودی نه اندوه ، یک سر ، نه شادی
سرودی که از هر دو بودش نشانه... نادر نادرپور

 

جاده ،خالی است ولی می شنوی؟
آه!با من، بامن
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای در بسته!  جواب تو کجاست؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست؟ نادر نادرپور

 

در بیابان فراخی که از آن می گذرم
پای سنگین کسی در دل شب
با من و سایه من همسفر است
چون هراسان به عقب می نگرم
هیچ کس نیست به جز باد و درخت
که یکی مست و یکی و بی خبر است
خاطر آشفته زخود می پرسم
که اگر همره من شیطان نیست
کیست پس این که نهان از نظر است؟
پاسخی نیست ، بیابن خالی است
کوه در پشت درختان ، تنهاست
و آنچه من می شنوم
بانگ سنگین قدمهای کسی است
که به من از همه
نزدیکتر است...
آه ای
سایه افتاده به خاک
گر به هنگام درخشیدن صبح
همچنان همقدم من باشی
جای پای هزاران شب را
با نقوش قدم صدها روز
بر زمین خواهی دید
وین اشارت تو را خواهد گفت
کاین وجودی که زبانگ قدمش می ترسی
مرگ در قالب روزی دگر است نادر نادرپور

 

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام
بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان نگاه را
تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام
از هر زنی، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی کرشمه ی رقصی ربود ه ام
اما تو چون بُتی که بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده ای
هشدار! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام! نادر نادرپور

 

نادر نادرپور، ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران  بدنیا آمد و در ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس درگذشت.

 


وی فرزند «تقی میرزا» از نوادگان رضاقلی میرزا، فرزند ارشد نادر شاه افشار بود. نادرپور پس از به پایان رساندن دورهٔ متوسطه ، در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت.در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت.وی از سال ۱۳۳۷ به مدت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیت‌های مختلف به کار مشغول بود.

 

در سال ۱۳۴۳، برای تکميل مطالعات خود در زبان و ادبيات ايتاليايی به آن سرزمين رفت و در شهرهای پروجا و رم به تحصيل پرداخت.

 

نادرپور در سال ۱۳۴۶ در کنار تعدادی از روشنفکران و نویسندگان مشهور در تاسیس کانون نویسندگان ایران نقش داشت و به عنوان یکی از اعضای اولین دوره هیات دبیران کانون انتخاب گردید.

 

 
پس از بازگشت به ايران، از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷، سمت سرپرستی گروه ادب امروز را در راديو تلويزيون ملي ايران عهده دار بود و برنامه هايي درباره زندگی و آثار نوآوران ادب معاصر ساخت که پاره ای از آنها سنديت تاريخی يافت و به شناساندن ادبيات امروزی ايران و جهان، ياری کرد.
در مرداد ماه ماه ۱۳۵۹ از تهران به پاريس رفت و تا ارديبهشت ماه ۱۳۶۵ در آن شهر اقامت داشت. در همانجا، به عضويت افتخاری اتحاديه نويسندگان فرانسه برگزيده شد و در مجامع و گردهمايی های گوناگون شرکت نمود.
نادرپور بجز سرودن شعر ،شعرها و مقاله‌هایی را از زبان فرانسه و ایتالیایی به زبان فارسی ترجمه کرده است.


آثار نادر نادرپور: چشم‌ها و دست‌ها ،دختر جام ،شعر انگور ،سرمهٔ خورشید ،گیاه و سنگ نه، آتش ،از آسمان تا ریسمان ،شام بازپسین ، صبح دروغین ، خون و خاکستر و...

 

جمعه 17 خرداد 1398
14:13
4277

متفاوت ترین مرجع عاشقانه ، مطالب ، داستان ، رمان

مرجع قالب وبلاگ ، قالب ساز آنلاین وبلاگ

نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش

تبلیغات

ورود اعضا

عضویت سریع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

نویسندگان

درباره سایت

به لاو اسکین خوش آمدید

این سایت محض ارائه ابزارهای عاشقانه و آنلاین وبلاگ نویسی ساخته شده.

برای دسترسی بهتر به تمام بخش های سایت ابتدا باید عضو شوید سپس به موضوعات مربوطه هر ابزار مراجعه کنید.

هر گونه سوء استفادگی و کپی برداری از : قالب ، محتویات و ابزار های سایت دور از انسانیت میباشد و مورد رضایت ما قرار نمیگیره !

تاسیس سایت : 1393/8/1
© کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " لاو اسکین " میباشد و هر گونه کپی برداری دور از انسانیت میباشد میباشد | طراح قالب : تمپ کده
با افتخار قدرت از : رزبلاگ