ای باغبان ای باغبان...
آمد خزان آمد خزان...
بر شاخ و برگ از درد دل
بنگر نشان بنگر نشان...
ولنتاین یعنی جسم و جانم مال تو...
ولنتاین یعنی پرسش از احوال تو...
ولنتاین یعنی از خودم من خسته ام...
عشق من در ولنتاین به تو دل بسته ام...
ولنتاین بر تمامی عاشقان مبارک...
امروز روز سپاس گذاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
تا با تمام وجود به او بگوییم
عشق من روزت مبارک...
چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق...
و من چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را دوست دارم...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من عاشقانه می گریم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...
وقتی " دل " توتک است ...
همیشه " بـرنده ای " ...
بی آنکه بـدانم یابـدانی
فرقی نمیکند " حکم " بـآزی چه بـآشد ...
توهمیشه بـرآی من "لازمی"
اَصَنـ دُختَر بآسـ حَسود بآشِه
بآسـ رو آقآشونـ حَسآسـ بآشِه
دُختَریـ کِــ حَسودیـ نَکُنِه
اَصَنـ عآشِقـ نیسـ
چونـ اینـ یِــه حِسـ طَبیعیـ و مُشتَرکهـ
بینـ هَمه مونثآیِ عآشِقِـ دُنیآ
حَسودیـ کَردَنِـ دُختَرآ هَمونـ غِیرَتِـ پِسَراسـ
وَقتے بیش اَز حَد {دوسِش} دآرے ...
.
.
حَسود میشے
حَسآس میشے
چِشــــــمِ دیدَنِ {نگآهآیِ بَقیـہ رو} بِهِش نَدآرے ...
چِشم نَدآرے بِبینے {غِیر اَز تُو} بآ بَقیـہ هَم حَرف میزَنـہ ...
هَمَش اَلڪے اَزَش {دِلگیر و نآرآحَت} میشے ...
مُدآم {نِگَرآن} و دِلوآپَسے ...
اینآ هَمَش از {دوس دآشتَنِ} زیآدہ ...
خآهِشَن تآ {دیر نَشُدہ} بِفَهمین
وَقتے {رَفت} دیگِـہ بَرنِمے گَردہ
نامد بهار و قامت من خم چو بید شد
گفتم که سر زنم به زمین دلت ولی
این دانه از جوانه زدن نا امید شد