اعتراف ...!
عجب ؛
جمعه بازاریست ...!
دلم ...
بی " تو " ...!!!
تو نيستي و غمت با من ، صفاي عهد كهن دارد
بنازم اين غم شرين را ، كه پاسِ صحبت من دارد
شب است و خاطره هاي ناب،فضاي كوچه پُراز مهتاب
دلم به ياد قديم امشب ، هواي پرسه زدن دارد ...
دستمو ول نکن هنوز بدجوری من دوست دارم
نگو دیگه میون راه میرم و تنهات میزارم
دستمو ول نکن هنوز یه زره از نگاه تو
مونده تو چشمای منِ سادهٔ چشم به راه تو
تو رفتی و جای خالیت تا همیشه
واسه خیس شدن چشام علت میشه
چرا تركم كردی من كه گناهی نداشتم
تو كه هرچی خواستی من به پات گذاشتم