دارد برف می آید...
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد !
تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند..!!
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه میروی که سر نخوری !
گونه هایت از سرما سرخ شده است...
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای...
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده...
معصومانه به زمین خیره ای...
چقدر دوست داشتنی شده ای...
حرفم را پس میگیرم !
عاشق تو ام...
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست...
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشه مثل پرونه
تو را من در ته این کوچه بی برفی رها کردم...
ای خیره به این خیره چه زیباست نگاهت
جانم به لب آمد چه فریباست نگاهت !
شاید که سراب است مگر میشود آخر
آیینه ترین حالت دریاست نگاهت !
مصلوب نگاهت شده ام مریم عاصی
انگار که صلب مسیحاست نگاهت !
تسلیم تمناو هوادار غرور است
ای ناز چه افتاده و سرپاست نگاهت !
آهوچه ی ارباب به خاکی زده امروز
امروز غزلناز رعایاست نگاهت !
ای تاج به سر کوزه ی الماس گل اندام
زیباست که زیباست که زیباست نگارت...
صدایم در برابر صدایت
بیصداست...
چشمانم در براربر چشمانت
نابیناست...
پس بدان که بی تو هیچم..
به اندازه ی تمام روزهای زندگی ام
" دوستت دارم "
چقدر دوست دارم
با خیال راحت یک نفس عمیق بکشم..
نفسی که پر باشد
از بوی آرامش وجود تـو...
*********
کنارت که هستم عمیق تر نفس میکشم..
هوای باهم بودنمان را میبلعم و مبتلاتر میشوم !
کنارم بمان اگر میخواهی زنده بمانم...