من که یه عمره با چشم خیسم
به فکر هیچکی غیر تو نیستم
نیومدی باز منم هنوزم
از درد دوری دارم میسوزم
كیستی كه من
این گونه به اعتماد
نام خود را با تو می گویم،
كلید خانه ام را در دستت می گذارم،
نان شادیهایم را با تو قسمت می كنم،
به كنارت می نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام به خواب می روم؟
كیستی كه من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می كنم؟
احمد شاملو
تو باشی
من
قدم به قدم فدایت میشوم
تو باشی
از لحظه های دلتنگی جلو میزنم
به تمام درهای بسته دهن کجی میکنم
به بن بست ها
به خیابان هایی همه با یک نام...
دوست دارم تو باشی و من
نشانی ها را گم کنم
راه خانه را هم ندانم
تا همه بندانند
برای من کم حواس
خانه آنجاست که تو باشی و من!
قدم به قدم فدایت شوم...