عادت ، ناجوانمردانهترين بيماریست، زيرا هر بداقبالی را به ما میقبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.در اثر عادت، در كنار افراد ِنفرتانگيز زندگی میكنيم، به تحمل زنجيرها رضا میدهيم، بیعدالتیها و رنجها را تحمل میكنيم. به درد، به تنهائی و به همه چيز تسليم میشويم. عادت، بیرحمترين زهر زندگیست. زيرا آهسته وارد میشود، در سكوت، كمكم رشد میكند و از بیخبری ما سيراب میشود و وقتی كشف میكنيم كه چطور مسموم ِ آن شدهايم، میبينيم كه هر ذرۀ بدنمان با آن عجين شده است، میبينيم كه هر حركت ما تابع شرايط اوست و هيچ داروئی هم درمانش نمیكند.